سازمان فرهنگی ورزشی ارومیه

فرهنگسرای شهریار

فرهنگسرای استاد شهریار

 

 

فرهنگسرای استاد شهریار ازسال 1394 افتتاح شده است که مدیریت این مجموعه بر عهده آقای یحیی رحمانی می باشد.

آدرس: شهرک شهریار-خیابان حیدربابای 2-خیابان هنگ مرزی

شماره تماس: 33725188

فرهنگسرای شهریار با مشارکت پارک ترافیک در قالب اردوی تفریحی و نیم روزی آموزش های ترافیکی ویژه کودکان و مادران را برگزار کرد
لیلا برجسته 0 262 رتبه مطلب: بدون رتبه

فرهنگسرای شهریار با مشارکت پارک ترافیک در قالب اردوی تفریحی و نیم روزی آموزش های ترافیکی ویژه کودکان و مادران را برگزار کرد

به همت فرهنگسرای شهریار سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی محفل انس با قرآن برگزارشد
لیلا برجسته 0 701 رتبه مطلب: بدون رتبه

به همت فرهنگسرای شهریار سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی محفل انس با قرآن برگزارشد

️برگزاری جشن نیمه شعبان در فرهنگسرای شهریار
لیلا برجسته 0 878 رتبه مطلب: بدون رتبه

️برگزاری جشن نیمه شعبان در فرهنگسرای شهریار

مسابقه بزرگ کیک پزی بمناسبت نیمه شعبان در فرهنگسرای شهریار برگزار شد
لیلا برجسته 0 1014 رتبه مطلب: بدون رتبه

مسابقه بزرگ کیک پزی بمناسبت نیمه شعبان در فرهنگسرای شهریار برگزار شد

فرهنگسرای شهریار سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری ارومیه بمناسبت نیمه شعبان  برگزار می کند
لیلا برجسته 0 1892 رتبه مطلب: بدون رتبه

فرهنگسرای شهریار سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری ارومیه بمناسبت نیمه شعبان برگزار می کند

RSS
12345678910انتها

برشی از یک کتاب : آن بیست و سه نفر

  • 1 مهر 1400
  • نویسنده: admin
  • تعداد نمایش ها: 1591
  • 0 نظرات
برشی از یک کتاب : آن بیست و سه نفر

 

روزهای زندان:
با محمد ساردویی هم صحبت شدم. مثل خودم هفده ساله بود و اهل سیرجان. از او پرسیدم نظرت درباره جداکردنمون از بقیه چیه؟ گفت: این طور که معلومه میخوان تبلیغات راه بندازن. لابد می ذارنمون جلوی دوربین که بگیم رژیم ایران ما رو به زور فرستاده جبهه.
لامپ مهتابی گردگرفته ای به زحمت زندان را روشن می کرد و پنکه قراضه به سختی و ناله کنان بالای سرمان می چرخید. حمید مستقیمی، زخمی و خون آلود، گوشه ای به دیوار تکیه زده بود. عراقی ها، برای پانسمان پایش، پاچه شلوارش را از بالای زانو قیچی کرده بودند. صدای اذان از مسجدی در آن حوالی به گوش می رسید. آبی برای وضو گرفتن نبود. اما پتوهای زندان آن قدر پرخاک بودند که بشود روی آن ها تیمم کرد. توی حیاط زندان شلوغ شده بود. داشتند زندانی های عراقی را می بردند دستشویی. هر که از زندان خارج میشد کابل محکمی می خورد و موقع برگشتن هم کابل محکم تری برای ورود به زندان دریافت میکرد. دو چشمه دستشویی کثیف با آفتابه های فلزی و یک روشویی سیمانی چسبیده به دیوار!
بعد از رفتن اسرای بزرگتر، احساس تنهایی می کردیم. مانده بودیم نقشه دشمن چیست و رفتار ما با آن ها چگونه باید باشد. ظاهرا قضیه بازگشت جدی بود و عجب از ما که نه تنها خوشحال نشده بودیم، بلکه ناراحت هم بودیم. می توانستم بفهمم در آن لحظه سرهنگ و افسرها چقدر مشتاقند جای ما یا همراه ما برگردند ایران. افسرها آدرس منزلشان را به ما دادند تا پس از بازگشت خبر سلامتی آن ها را به خانواده هایشان برسانیم. سرهنگ هم آدرسش را داد و تاکید کرد وقتی برگشتیم ایران به مسئولان جمهوری اسلامی بگوییم او به کشورش وفادار مانده و به رغم شکنجه های زیادی که شده هیچ اطلاعاتی از اسرار نظامی به دشمن نداده است. 


نویسنده: احمد یوسف زاده(خاطرات خودنوشت)

Print
کلمات کلیدی:
رتبه بندی این مطلب:
بدون رتبه

برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

نام شما
ایمیل شما
عنوان
پیام خود را وارد کنید ...
x

اطلاعات تماس شما

بازخورد شما

آمار بازدید
دی ان ان